بخشی از کتاب نترس باش را در ادامه میخوانید:
هفتم: برای تعالی، ریسک را در آغوش بگیر اگر هنگام کار با هیئت مدیره شرکت های سنتی، از آنها درباره اشتیاق به ریسک کردن بپرسین چهره شان در هم می رود و از ناراحتی روی صندلی پیچ و تاب می خورند. این اتفاق حتی در سازمان هایی که قصد بازآفرینی خودشان را دارند، رخ می دهد. افراد کمی پیدا می شوند که حاضرند ریسک کنند. به جای آن اغلب میشنوم که افراد می پرسند: «چگونه می توانم ریسک را به حداقل برسانم یا از بین ببرم؟»
اما چه می شود اگر واژه «ریسک» را با اصطلاح «تحقیق و توسعه» جایگزین کنیم؟ وقتی تصویرمان از ریسک را از عملکردی بدون اندیشه و بی ملاحظه به روندی آگاهانه و تعمدی و تدریجی تغییر دهیم، ترس ناشی از آن کاهش می یابد و به جای آنکه ریسک کردن فرایندی حیاتی باشد، به جزئی از فرایند اكتشاف تبدیل می شود.
مغز ما طوری تنظیم شده است که از ریسک کردن بپرهیزد. در آغازین روزهای زندگی بشر، خطر فیزیکی همیشه و همه جا وجود داشت، بنابراین مغزمان به گونه ای طرح ریزی شد تا به ما بگوید چه زمانی باید فرار کنیم یا بمانیم و بجنگیم. امروزه ما باید مغز خود را با پرسیدن سؤالاتی همچون: «نکته منفی ریسک چیست؟ نکته مثبت ریسک کردن چیست؟ و نکته منفی اقدام نکردن چیست؟ » آموزش دهیم
گاهی اوقات، قبل از شیرجه زدن در آب بهتر است پای خود را کمی خیس کنیم؛ این بهترین راه برای آزمایش ایده هاست. در کار با سازمان های ریسک گریز، اغلب توصیه می کنم که سرمایه گذاری محدودی انجام دهند و برای آزمایش ایده های خاص، تنها یک درصد از بودجه خود را در نظر بگیرند. با این روش، ریسک کردن دیگر ترسناک نخواهد بود و به یک پروژه تحقیقاتی برای توسعه کسب و کار بدل خواهد شد.
وقتی با مدیران اجرایی شرکتهای خصوصی صحبت می کنم، آنها خیلی سریع به اهمیت تحقیق و توسعه به منزله شاهرگ حیاتی شرکت های نواور اشاره می کنند. بله، صحیح است؛ هنگامی که می خواهید کشف کنید کدام روش مناسب است و کدام نیست؛ برخی شیوه ها با شکست مواجه می شود. اما همان طور که انیشتین گفته است: «تا زمانی که به تلاش کرد. ادامه دهید، هرگز شکست نخواهید خورد.» این جمله انیشتین درباره اجرای برنامه، توسعة با شروع هر حرکتی صادق است. من اغلب از فعالان اجتماعی می شنوم که اعتراض . اما سرمایه لازم برای تحقیق و توسعه را نداریم.» واکنش من به این گونه افراد، یادآوری یکی از بزرگترین کارآفرینان عصر حاضر، یعنی استیو جابز است. استیو جایز می گوید.
این ضرب المثل درست و می است زیرا چند فکر بهتر کار می کند. این جمله به نکته ای اشاره می کند که اکثر مردم هنی فکر کردن به موفقیت های بزرگ آن را به خوبی درک نمی کنند. همان طور که پیش از این گفتم، اغلب اوقات، خلاقیت را ابزار یک نابغه تنها می دانند، ولی در واقعیت این گونه نیست سازمانها و محصولات و جنبش های بزرگ به کمک همکاری های افرادی با شخصیت های را اندکی۔ متفاوت پیشرفت می کنند که مهارت های یکدیگر را کامل می کنند. این نوع همکاری ها به سی تد پروژه ها مزیت رقابتی قدرتمند اعطا می کند.
تحقیقات نیز از این گفته پشتیبانی می کنند. در ۲۰۱۵، گزارش اهمیت تنوع مک کینزی به بررسی طیف گسترده ای از معیارهای مالی و ترکیب تیم های مدیریتی و هیئت مدیره ۳۶۶ شرکت بزرگ در طیف وسیعی از صنایع موجود در کانادا، آمریکای لاتین، انگلیس و ایالات متحده پرداخت و دریافت که شرکت های با تنوع جنسیتی، نژادی و قومی فزون تر عملکرد مالی بهتری
د از خود نشان می دهند. این امر درباره همه بخش های هیئت مدیره صادق بود: شرکت هایی باباسرع که بیشترین تنوع قومی و نژادی را دارند، ۳۵ درصد بیشتر از استاندارهای کشورشان احتمال
در ۲۰۱۵، دارد سرمایه شان برگردد و شرکت هایی که تنوع جنسیتی بالایی دارند، عملکردی تقریبا برابر با ۱۵ درصد بهتر از همتایان خود دارند. آنها در امریکا رابطه مستقیمی میان تنوع قومی نژادی
من را بر و عملکرد پیدا کردند و آن این بود که با افزایش ۱۰ درصدی تنوع قومی نژادی، عملکرد مالی
است. شر ۰٫۸
درصد بهبود می یابد. این شرکت های دارای تنوع قومی نژادی مثال خوبی برای سودمندی را در این جا ایجاد مشارکت های نامحتمل هستند.
وقتی به عنوان سخنران مهمان در دانشگاه های کسب وکار حضور داشته باشم، عاشق گفتن مارکت داستان هایی درباره جامعه نشنال جئوگرافیک هستم زیرا نشنال جئوگرافیک توانسته به طور اور شگفت آوری به بیرون از محدوده حباب خود برسد. در واقع، مأموریت اصلی نشنال جئوگرافیک بان همیشه دستیابی به ناممکن ها بوده است و همواره کاوشگران، عکاسان، دانشمندان و داستان سرایان را در سراسر دنیا دعوت می کند تا به خط مقدم ناشناخته ها بروند و به مردم دنیا بگویند که چه چیزهایی یافته اند.