از جایی که دیگران توقف کرده اند، آغاز کن بسیاری از چیزهایی که در زندگی ام یاد گرفته ام، از کتابها آموخته ام. از توصیه های بسا از این کتاب ها در کارهایم استفاده کرده ام. چند سال پیش کتابی خواندم که مطالب آن بسیار شبیه کار ما در بنیاد کیس بود، بنابراین به خودمان قول دادیم تا آن را به صورت گروهی بخوانی بعد از کار دور هم جمع میشدیم، قهوه می نوشیدیم و شیرینی می خوردیم و همراه آن نظراتمان را به اشتراک می گذاشتیم. ما درباره چگونگی کاربست درس های کتاب در روزهای پیش رویمان صحبت می کردیم. همه ما آن لحظه تغییرساز را خیلی واضح به یاد داریم. نام آن کتاب چگونه به الان رسیدیم بود که استیون جانسون نوشته است. در آن کتاب، نویسنده اخط بطلانی می کشید بر این باور غلط که بیشتر اختراعات را نوابغ تنها با یک لحظة «آها انجام داده اند، جانسون می گوید: « ایده های بزرگ از به هم پیوستن و رشد همزمان دستاوردهای کوچک به وجود می آیند.» در ادامه، او داستان توماس ادیسون را تعریف می کند که ما معمولا اوی را نابغه ای میدانیم که لامپ را در یک لحظه اختراع کرد. اما جانسون برای ما آشکار می سازد
که قضیه به این سادگی ها نبوده است. ادیسون حتی اولین نفر نیز نبود. در واقع اولین ثبت اختراع لامپ در بهترین حالت به یک قرن قبل از ادیسون برمی گردد. اما ده ها نفر دیگر برای اجزای لامپ حق اختراع ثبت کرده اند و این در حالی است که امروزه اعتبار همه آنها را به ادیسون نسبت می دهیم. تعقیب کننده سریع و مؤثر بودن چیزی است که ادیسون در آن خوب بود. او ایده های نوظهوری را که آزمایش شده بودند می گرفت و آنها را با یک بینش جدید و گروه تازه همراه می ساخت.
نظر جانسون درباره ادیسون این است: او فقط فناوری جدیدی اختراع نکرد، یک سیستم کامل برای اختراع کردن ایجاد کرد. ادیسون فهمیده بود که نوآوری و الگوبرداری ملازم یکدیگرند و به این موضوع اشاره می کند که از کار دیگران وام گرفته است. او می گوید: «من به درستی توصیف شده ام، بیشتر شبیه اسفنج هستم تا مخترع.» یک کارآفرین خردمند این موضوع را درک می کند و اگر به سازوکار گروهی استفاده شده در آزمایشگاههای بل؟، زیراکس و برخی دیگر از آزمایشگاه های کلاسیک نواوری که بعدا ایجاد شد نگاهی بیندازید، خواهید دید که روش ادیسون را به کار بسته اند و از آن استفاده کرده اند.
مشارکتهای ناممکن بساز ضرب المثلی قدیمی هست که می گوید یک دست صدا ندارد.
این ضرب المثل درست و می است زیرا چند فکر بهتر کار می کند. این جمله به نکته ای اشاره می کند که اکثر مردم هنی فکر کردن به موفقیت های بزرگ آن را به خوبی درک نمی کنند. همان طور که پیش از این گفتم، اغلب اوقات، خلاقیترا ابزار یک نابغه تنها می دانند، ولی در واقعیت این گونه نیست سازمانها و محصولات و جنبش های بزرگ به کمک همکاری های افرادی با شخصیت های را اندکی۔ متفاوت پیشرفت می کنند که مهارت های یکدیگر را کامل می کنند. این نوع همکاری ها به سی تد پروژه ها مزیت رقابتیقدرتمند اعطا می کند.
تحقیقات نیز از این گفته پشتیبانی می کنند. در ۲۰۱۵، گزارش اهمیت تنوع مک کینزی به بررسی طیف گسترده ای از معیارهای مالی و ترکیب تیم های مدیریتی و هیئت مدیره ۳۶۶ شرکت بزرگ در طیف وسیعی از صنایع موجود در کانادا، آمریکای لاتین، انگلیس و ایالات متحده پرداخت و دریافت که شرکت های با تنوع جنسیتی، نژادی و قومی فزون تر عملکرد مالی بهتری
د از خود نشان می دهند. این امر درباره همه بخش های هیئت مدیره صادق بود: شرکت هایی باباسرع که بیشترین تنوع قومی و نژادی را دارند، ۳۵ درصد بیشتر از استاندارهای کشورشان احتمال مک کنزی در ۲۰۱۵، دارد سرمایه شان برگردد و شرکت هایی که تنوع جنسیتی بالایی دارند، عملکردی تقریبا برابر با ۱۵ درصد بهتر از همتایان خود دارند. آنها در امریکا رابطه مستقیمی میان تنوع قومی نژادی من را بر و عملکرد پیدا کردند و آن این بود که با افزایش ۱۰ درصدی تنوع قومی نژادی، عملکرد مالی است. شر ۰٫۸درصد بهبود می یابد. این شرکت های دارای تنوع قومی نژادی مثال خوبی برای سودمندی را در این جا ایجاد مشارکت های نامحتمل هستند.
مشاهده پست مشابه : کتاب نترس باش