bookup

بازدید :492
چهارشنبه 6 مهر 1401زمان :9:09
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5

قسمتی از کتاب لازم نیست دیوانه وار کار کنیرا در ادامه مشاهده می‌کنید:

آنچه برای یک شرکت ده هزار نفری بهترین طرز کار محسو به ندرت برای یک شرکت ده نفره می تواند مفید باشد.

او احتی بهترین شیوه های داخلی خودمان در بیس کیمپ، زمانی تنظیم شدند که فتوا هفت نفر در این شرکت حضور داشتیم و وقتی تعدادمان به سی نفر رسید با شکست مواحد وما را به عقب راندند، دائما در دام چیزهایی می افتادیم که قبلا کارایی خوبی داشتند، اما در آن کارایی شان را از دست داده بودند

این مشکل فقط به خاطر تفاوت در اندازه نیست، بلکه به خاطر تفاوت در همه چیز است آیا خدمتی را با اقساط چند مرحله ای می فروشید یا محصولی که میفروشید همان موقع هزینه اش را دریافت می کنید؟ دو طرز کار مختلف. آیا فقط برای اپلیکیشن خاص و تأثينا آیفون طراحی ای عالی دارید، یا می خواهید به اندروید، وب و ایمیل نیز دسترسی پیدا کند طرز کارهایی مختلف، آیا شرکتتان را برای ماندگار شدن میسازید یا کار را با در نظر گرفتن یک استراتژی خروج شروع می کنید؟ طرز کارهایی مختلف. آیا افراد شما مدت طولانی ای را با هم کار کرده اند، یا در حال ساخت یک تیم کاملا جدید هستید؟ طرز کارهای مختلف.

دلایل زیادی وجود دارد که می توان نسبت به بهترین طرز کارها هم تردید داشت. اما یکی از متداول ترین آنها زمانی است که می بینید یک نفر، تنها با مشاهدات بیرونی خود، نحوه انجام کار را در یک شرکت دیگر استنتاج می کند: « ده روش برتر اپلبرای تولید محصول

آیا آن شخص در تیم توسعه محصول اپل کار کرده است؟ نه. در حقیقت، او فقط بر پایه پیش فرض هایش در مورد چگونگی پیش رفتن امور در آن شرکت نتیجه گیری کرده است. تا زمانی که خودتان کاری را انجام نداده باشید، در موقعیتی نیستید که بتوانید آن را به عنوان بهترین طرز کار رمزگذاری کنید.

علاوه بر این، بسیاری از بهترین طرز کارها، کاملا براساس آداب و رسوم قدیمی هستند. هیچ کس نمیداند که از کجا آمده اند، چرا شروع شده اند و چرا همچنان دنبال می شوند. اما به دلیل داشتن برچسب قدرتمند بهترین طرز کار»

، افراد فراموش می کنند که حتی آنها را زیر سؤال ببرند. کسی که بسیار باهوش تر از ما است، حتما با آنها برخورد کرده است؛ درست است؟ هرکسی که آنها را دنبال می کند، موفقیت بزرگی را تجربه می کند؛ درست است؟ اگر از آنها به نحو احسن استفاده نکنید، تقصیر ما است؛ درست است؟ بیشتر این درستها، احتمالا نادرست هستند.

همچنین، بهترین طرز کارها، این موضوع را القا می کنند که برای هر سؤالی که با آن روبه رو می شوید، یک پاسخ واحد وجود دارد. این را نشان میدهند که واقعا انتخابی در این زمینه ندارید. در مقابل این استدلال مقاومت کنید. شما همیشه یک انتخاب دارید.

همه این ها به این معنا نیست که بهترین طرز کارها ارزشی ندارند. آنها مثل چرخهای کمکی دوچرخه هستند.

فشار کاری را دفن کنید به آب و آتش رٹون به خاطر کار به یک امتیاز انحصاری در روحیه کارآفرینی تر این جریان بی پایان افزایش حجم کار، مشاله شما را بیشتر و بیشتر می کند. وقتة خودتان را از این شرایط خاص کنید کافی است فقط نگاهی به «

#کارآفرین در اینستاگرام داشته باشید. انسان ها کروائی تلاش و کوشش متولد شده اند!»

، «

مجبور نیستید به طرز مضحک بار بلکه باید به طرز مضحکی متعدد باشید»

و «

اهداف شما به احساستان اهمیتین این جمله ها آن قدر ادامه پیدا می کنند تا حالت تهوع به شما دست دهد.

فشار کار ممکن است برای کسانی که هنوز تا حد زیادی به آن گرفتار نشدهان فانوس دریایی راهنما را بازی کند و بعد وقتی زیاد می شود آن ها را گول بزند، اما در ح فقط با سخت کار کردن و ادیت شان مترادف است

برای آن اقلیت کوچکی که به نوعی می دانند در میان انبوه کار دنبال چه چیزیه کارهای بسیار بیشتری پیش می آید که در نهایت به شکست، اتلاف و بی نتیجهيد می شود و هیچ چیز از آن به دست نمی آید. چرا؟

شما به این علت که همه چیز را فدا می کنید، شایسته شکست یا پیروزی نیستید، جو تحمل سختی و خستگی برای به دست آوردن یک هویج بزرگتر اصرار کرده اید. تجربه انا بسیار فراتر از فشار کار حداکثری ۲۴ ساعته است.

این هم دقیقا یک توصیه بد است. بعید است که یک دیدگاه کلیدی یا یک ایده درخشان ای پایان چهاردهمین ساعت از روز بیایید. خلاقیت، پیشرفت و تأثیرگذاری در برابر نیروی بی رحمانه فشار کار تسلیم نمی شوند.

در حال حاضر، این تضاد عمدتا از نگاهی نشئت می گیرد که بر دنیای افراد خلاق متمرکز است، افرادی نظیر تویسندگان، برنامه نویسان، طراحان، سازندگان، افراد مولد. شاید قلمروهایی از کارهای دستی وجود داشته باشد که در آن ورودی بیشتر برابر با خروجی بیشتر باشد، حداقل برای مدتی. اما به ندرت در مورد افرادی می شنوید که از روی اجبار سه شغل کم درآمد دارند و به پرمشغله بودن خود افتخار می کنند. این ها تنها مدعیانی هستند که برای امرار معاش تلاش نمی کنند و فقط می خواهند به فداکاری بزرگ خود ببالند.

کارآفرینیتبیاید یک داستان حماسی از بقا به قصد کشت باشد. در اغلب مواقع شرایط خسته کننده تر از این است. چیزی که شباهتی به پریدن از خودروی در حال انفجار و صحنه های تعقیب و گریز وحشیانه ندارد و بیشتر به آجر روی آجر گذاشتن و یک دور دیگر رنگ زدن روی دیوار شبیه است.



مشاهده پست مشابه : معرفی کتاب لازم نیست دیوانه وار کار کنی
بازدید :263
دوشنبه 4 مهر 1401زمان :9:09
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5

قسمتی ازکتاب لازم نیست دیوانه وار کار کنی را در ادامه می‌خوانید. برای خرید کتاب لازم نیست دیوانه وار کار کنیبه سایت نشر برایندمراجعه کنید.

تلاش مداوم برای بزرگتر و بهتر بودن آن قدر جا افتاده به نظر می رسد تنها چیزی که برای بحث و گفت وگو باقی مانده این است که آیا این اهداف به اندازه کافی بلندپروازانه هستند یا نه؟
واکنش افراد را وقتی به آنها می گوییم ما هدف گذاری خاصی نداریم، B2Bتصور کنید. هیچ هدفی نه هدف گذاری در تعداد مشتری، نه هدف گذاری در میزان فروش، نه هدف گذاری برای بقاو نه هدف گذاری برای درآمد یا سود ( به غیر از این که باید سودآور باشیم). جدة همین طور است،
قطعا این طرز تفکر ضد هدف، بیس کمپ را در دنیای کسب و کارها منزوی می کند. بخشی از اقلیتی را B2Cکه « نمی فهمند چطور کار پیش می رود»
. امامی فهمیم چطور کارمان پیش می رود، فقط اهمیتی به آن نمی دهیم. اهمیت نمی دهیم که یک فرصت آماده برای پول درآوردن را از دست بدهیم و نیازی نمی بینیم که لیمو را برای به دست آوردن آخرین قطراتش بچلانیم. به هر حال آن قطرات آخر هم ترش هستند.
آیا علاقه مند به افزایش سودهستیم؟ بله. افزایش درآمد؟ بله. اثربخشی بیشتر؟ بله. ساخت محصولاتی ساده تر، سریع تر و مفیدتر؟ بله. داشتن مشتریان و کارمندانی شادتر؟ بله، کاملا. آیا ما عاشق تکرار و بهبود هستیم؟ بله! | آیا می خواهیم همه چیز را بهتر کنیم؟ همیشه. اما، آیا می خواهیم بهتر شدن»
را از طریق دنبال کردن مستمر اهداف به حداکثر برسانیم؟ نه، ممنون!
به همین دلیل، ما در بیس کمپ هدف گذاری نداریم. وقتی کسب وکارمان را شروع کردیم هدف نداشتیم و حالا هم که تقریبا بیست سال از آن روز گذشته همچنان هدف نداریم. ما طبق یک روال روزانه، به سادگی بهترین کاری را که می توانیم، انجام میدهیم.
اما لحظه بسیار کوتاهی پیش آمد که باعث شد نظرمان را عوض کنیم. بازاریابی یک هدف درآمدی بزرگ را در نظر گرفتیم - از آن عددهای گنده ۹ رقمی- و با خود فکر کردیم: «چراکه نه؟ ما می توانیم آن را انجام دهیم!»
ولی پس از دنبال کردن آن هدف برای مدتی، دوباره فکر کردیم و پاسخ به سؤال «چرا که نه؟» واضح تر شد: ۱) این دورویی است که وانمود کنیم به عدد و رقمی که درست کرده ایم، اهمیت میدهیم؛ ۲) تمایلی نداریم تا برای رسیدن به این هدف، توافق های فرهنگی موردنیازی را ایجاد کنیم.
اجازه دهید با یک واقعیت روبه رو شویم اهداف جعلی هستند. تقریبا همه آنها اهدافی مصنوعی هستند و صرفا به این خاطر تعیین می شوند که باید هدفی وجود داشته باشد.
در موقعیتی نیستید که بتوانید آن را به عنوان بهترین طرز کار رمزگذاری کنید.
علاوه بر این، بسیاری از بهترین طرز کارها، کاملا براساس آداب و رسوم قدیمی هستند. هیچ کس نمیداند که از کجا آمده اند، چرا شروع شده اند و چرا همچنان دنبال بازاریابی دیجیتالمی شوند. اما به دلیل داشتن برچسب قدرتمند بهترین طرز کار»
، افراد فراموش می کنند که حتی آنها را زیر سؤال ببرند. کسی که بسیار باهوش تر از ما است، حتما با آنها برخورد کرده است؛ درست است؟ هرکسی که آنها را دنبال می کند، موفقیت بزرگی را تجربه می کند؛ درست است؟ اگر از آنها به نحو احسن استفاده نکنید، تقصیر ما است؛ درست است؟ بیشتر این درستها، احتمالا نادرست هستند.
همچنین، بهترین طرز کارها، این موضوع را القا می کنند که برای هر سؤالی که با آن روبه رو می شوید، یک پاسخ واحد وجود دارد. این را نشان میدهند که واقعا انتخابی در این زمینه ندارید. در مقابل این استدلال مقاومت کنید. شما همیشه یک انتخاب دارید.
همه این ها به این معنا نیست که بهترین طرز کارها ارزشی ندارند. آنها مثل چرخهای کمکی دوچرخه هستند.



مشاهده پست مشابه : معرفی کتاب لازم نیست دیوانه وار کار کنی
بازدید :823
پنجشنبه 31 شهريور 1401زمان :10:00
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5

بخشی از کتاب لازم نیست دیوانه وار کار کنیرا در ادامه می‌خوانید:

فشار کاری را دفن کنید به آب و آتش رٹون به خاطر کار به یک امتیاز انحصاری در روحیه کارآفرینی تر این جریان بی پایان افزایش حجم کار، مشاله شما را بیشتر و بیشتر می
کند. وقتة خودتان را از این شرایط خاص کنید کافی است فقط نگاهی به «
کارآفریندر اینستاگرام داشته باشید. انسان ها کروائی تلاش و کوشش متولد شده اند!
مجبور نیستید به طرز مضحک بار بلکه باید به طرز مضحکی متعدد باشید»
اهداف شما به احساستان اهمیتین این جمله ها آن قدر ادامه پیدا می کنند تا حالت تهوع به شما دست دهد.
فشار کار ممکن است برای کسانی که هنوز تا حد زیادی به آن گرفتار نشدهان فانوس دریایی راهنما را بازی کند و بعد وقتی زیاد می شود آن ها را گول بزند، اما در ح فقط با سخت کار کردن و ادیت شان مترادف است
برای آن اقلیت کوچکی که به نوعی می دانند در میان انبوه کار دنبال چه چیزیه کارهای بسیار بیشتری پیش می آید که در نهایت به شکست، اتلاف و بی نتیجهید می شود و هیچ چیز از آن به دست نمی آید. چرا؟
شما به این علت که همه چیز را فدا می کنید، شایسته شکست یا پیروزی نیستید، جو تحمل سختی و خستگی برای به دست آوردن یک هویج بزرگتر اصرار کرده اید. تجربه انا بسیار فراتر از فشار کار حداکثری ۲۴ ساعته است.
این هم دقیقا یک توصیه بد است. بعید است که یک دیدگاه کلیدی یا یک ایده درخشان ای پایان چهاردهمین ساعت از روز بیایید. خلاقیت، پیشرفت و تأثیرگذاری در برابر نیروی بی رحمانه فشار کار تسلیم نمی شوند.
در حال حاضر، این تضاد عمدتا از نگاهی نشئت می گیرد که بر دنیای افراد خلاق متمرکز است، افرادی نظیر تویسندگان، برنامه نویسان، طراحان، سازندگان، افراد مولد. شاید قلمروهایی از کارهای دستی وجود داشته باشد که در آن ورودی بیشتر برابر با خروجی بیشتر باشد، حداقل برای مدتی. اما به ندرت در مورد افرادی می شنوید که از روی اجبار سه شغل کم درآمد دارند و به پرمشغله بودن خود افتخار می کنند. این ها تنها مدعیانی هستند که برای امرار معاش تلاش نمی کنند و فقط می خواهند به فداکاری بزرگ خود ببالند.
کارآفرینی تبیاید یک داستان حماسی از بقا به قصد کشت باشد. در اغلب مواقع شرایط خسته کننده تر از این است. چیزی که شباهتی به پریدن از خودروی در حال انفجار و صحنه های تعقیب و گریز وحشیانه ندارد و بیشتر به آجر روی آجر گذاشتن و یک دور دیگر رنگ زدن روی دیوار شبیه است.
حتی بهترین شیوه های داخلی خودمان در بیس کیمپ، زمانی تنظیم شدند که فتوا هفت نفر در این شرکت حضور داشتیم و وقتی تعدادمان به سی نفر رسید با شکست مواحد وما را به عقب راندند، دائما در دام چیزهایی می افتادیم که قبلا کارایی خوبی داشتند، اما در آن کارایی شان را از دست داده بودند
این مشکل فقط به خاطر تفاوت در اندازه نیست، بلکه به خاطر تفاوت در همه چیز است آیا خدمتی را با اقساط چند مرحله ای می فروشید یا محصولی که میفروشید همان موقع هزینه اش را دریافت می کنید؟ دو طرز کار مختلف. آیا فقط برای اپلیکیشن خاص و تأثینا آیفونطراحی ای عالی دارید، یا می خواهید به اندروید، وب و ایمیل نیز دسترسی پیدا کند طرز کارهایی مختلف، آیا شرکتتان را برای ماندگار شدن میسازید یا کار را با در نظر گرفتن یک استراتژیخروج شروع می کنید؟ طرز کارهایی مختلف. آیا افراد شما مدت طولانی ای را با هم کار کرده اند، یا در حال ساخت یک تیم کاملا جدید هستید؟ طرز کارهای مختلف.
دلایل زیادی وجود دارد که می توان نسبت به بهترین طرز کارها هم تردید داشت. اما یکی از متداول ترین آنها زمانی است که می بینید یک نفر، تنها با مشاهدات بیرونی خود، نحوه انجام کار را در یک شرکت دیگر استنتاج می کند: «
ده روش برتر اپل برای تولید محصول.»
آیا آن شخص در تیم توسعه محصول اپلکار کرده است؟ نه. در حقیقت، او فقط بر پایه پیش فرض هایش در مورد چگونگی پیش رفتن امور در آن شرکت نتیجه گیری کرده است. تا زمانی که خودتان کاری را انجام نداده باشید، در موقعیتی نیستید که بتوانید آن را به عنوان بهترین طرز کار رمزگذاری کنید.
علاوه بر این، بسیاری از بهترین طرز کارها، کاملا براساس آداب و رسوم قدیمی هستند. هیچ کس نمیداند که از کجا آمده اند، چرا شروع شده اند و چرا همچنان دنبال می شوند. اما به دلیل داشتن برچسب قدرتمند بهترین طرز کار»



مشاهده پست مشابه : راهنمای مارکت پلیس ها
بازدید :370
چهارشنبه 30 شهريور 1401زمان :9:23
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5

بخشی از کتاب راهنمای مارکت پلیس ها برآیندرا در ادامه می‌خوانید:

مراحل کشت ایده، رشد و مقیاس کردنیک مارکت پلیس۴۵ فروشنده، شما زمان بیشتری را برای اثبات کسب و کارتان می خواهید. در حقیقت، مقدار زمانی که برای راه اندازی یک مارکت پلیس نیاز است، می تواند تا سه سال طول بکشد. اگر نگاهی به سبد سرمایه گذاری شرکت Version Oneبیندازید، می بینید که بستر تامین مالی جمعی Indiegogo در سال ۲۰۰۷ تأسیس شد، اما چهار سال طول کشید تا به شکوفایی برسد.

این بدان معناست که بنیان گذاران باید به ایده خود ایمان داشته باشند، حتی اگر کسی ایده آنها را قبول نداشته باشد. البته به این معنی نیست که چشمشان را روی بازار ببندند. شما باید به طور مداوم سیگنال های کوچکی را که در مسیر درستی قرارتان می دهند دنبال کنید؛ سیگنال هایی مانند افزایش تبلیغات دهان به دهان توسط پذیرندگان اولیه، تکرار استفاده از سایت توسط خریداران، افزایش لیست موجودی فروشندگان و بازخورد مثبت کاربران

به همان اندازه که بنیان گذاران صبور هستند، سرمایه گذاران نیز باید صبور باشند: هیچ مارکت پلیسدوطرفهای یک شبه ساخته نمی شود.

مرحله ۳: دوره مقیاس کردن مارکت پلیسهمزمان با این که یک مارکت پلیس متوجه می شود چگونه خریداران و فروشندگان را به هم برساند و نقدشوندگی ایجاد کند، چرخه مطلوب آغاز می شود. رشد مارکت پلیس خیلی زود شتاب می گیرد. هدف نهایی این است که یک استارت آپ موفق تبدیل به یک شرکت بزرگ شود. اما به محض این که شروع به مقیاس کردن می کند، برای ادامه پیشرفت به استراتژی های جدیدی نیاز دارد. .. اعتماد و امنیت را تقویت کنید در انجام هر معامله ای وجود یک سطح حداقلی از اعتماد لازم است. در روزهای آغازین فعالیتتان احتمالا یک اجتماع کوچک و پرشور حول مارکت پلیس خود داشته باشید. پس، اعتماد و امنیت دغدغه های مهمی نیستند. با این حال، با رشد یک مارکت پلیس و کسب محبوبیت، ناگزیر برخی بازیگران بد هم جذب آن می شوند. همان طور که در سال ۲۰۰۸ یک کاربر TechCrunch در پاسخ به مقاله ای در مورد Airbnbنوشت:

اگر Airbnb رواج پیدا کند و همه گیر شود سقوط خواهد کرد، زیرا افرادی که مرتکب دزدی، سوءاستفاده، تجاوز و قتل میشوند از این سیستم استفاده خواهند کرد. این موضوع باعث گسترش وحشت و تخریب همه چیز می شود.

دعا می کنم که Airbnb هیچ وقت فراگیر نشود، این تنها راه زنده ماندنش است.» به عنوان یک مارکت پلیسباید با بازیگران بد به طور جدی مبارزه کنید تا دیگر خریداران و فروشندگان به کسب و کارتان اعتماد کنند.

. اما سوال ام است که آیا نرخ ۳۰ درصدی ای که پلتفرم می گیرد، منجر به تقویت موقعیت استراتژیک می شود یا صرفا روشی برای کسب درامد است؟ اگر این طور است، آیا این ریسک وجود نظر استراتژیک دریافت کمیسیون بیش از حد یک عامل کاملا منفی قلمداد شود؟

بیایید با فیس بوک شروع کنیم. پلتفرمی که در سالهای اولش رشد چشمگی ۔ قدرت انتشار در این پلتفرم، با توجه به فراگیر شدن آن، رسانه مهمی برای بسیار اندی محسوب می شد؛ به ویژه شرکتهای سازنده بازی. فیس بوک آن قدر سریع موفق شد که بسا از پذیرندگان اولیه اش توانستند به صدها میلیون فروش دست یابند. (Zynga که عملکرد خور در قسمت جست وجوی فیس بوک داشت، در ششمین سال فعالیتش به یک میلیارد دلا دآ دست یافت همه چیز باور نکردنی به نظر می رسید. امروز و تنها چند سال بعد از این ماجرا وضعت طوری است که شرکتهای سازنده بازی کل تخم مرغ هایشان را در سبد فیس بوک نمی گذارند. عجیب است که این شرکت ها برای گسترش خود خیلی جسورانه و استراتژیک به راه هایی غیر از انتشار از طریق فیس بوک روی آورده اند.

سخت است که بفهمیم دقیقا چه مشکلی پیش آمده است. ممکن است کسی بگوید که فیس بوک الزاما یک پلتفرم بازی نیست و یا برخی عمق این موفقیت را زیر سؤال ببرند. آنها استدلال می کنند که Zynga به خودی خود، نسبت به سایرین که شکست خورده اند، بسیار خوب است. برخی دیگر به گسترش تلفن همراه اشاره می کنند که کار را برای فیس بوک سخت کرده است ( به زودی به آن می پردازیم)

. علاوه بر این مسائل، یک استدلال قوی نیز وجود دارد که می گوید نرخ ۳۰ درصد بسیار زیاد است.

اگر در نظر داشته باشیم که خیلی از شرکت های تولیدکننده بازی خریداران عمده تبلیغات فیس بوک هستند، متوجه خواهیم شد که «

نرخ کمیسیون واقعی»

متفاوت است. زیرا هزينه واقعی رقابت در این پلتفرم خیلی بیشتر از ۳۰ درصد است. فیس بوک با توجه به موقعیتش، به عنوان رهبر شبکه های اجتماعی جهان که رقیب مهمی هم ندارد، هیچ نیازی ندارد تا بارش را یک روزه ببنددا

فیس بوک برای این که بتواند شرکای تجاری اش را در مورد تأثیر و اهمیت بی چون و چرای پلتفرمش قانع کند، باید این موضوع را اثبات می کرد که این پلتفرم مکانیزم مؤثر و کارآمدی را در رابطه با طیف گسترده ای از محصولات و خدمات دارد.



مشاهده پست مشابه : دانلود کتاب واژه نامه انگليسی به فارسی  براي دانش آموزان (نرم افزار قابل اجرا در اندروید)
بازدید :315
سه شنبه 29 شهريور 1401زمان :9:50
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5

بخشی از کتاب راهنمای مارکت پلیسها را در ادامه مشاهده نمایید. برای خرید کتاب راهنمای مارکت پلیس هابه نشر برایندمراجعه نمایید.

در لحظه احساس درد نمی کنند. به علاوه، هزینه های حاشیه ای توسعه دهندگان تقریبا نزدیک به صفر است؛ نرخی که قابل تحمل است
. اما سوال ام است که آیا نرخ ۳۰ درصدی ای که پلتفرممی گیرد، منجر به تقویت موقعیت استراتژیک می شود یا صرفا روشی برای کسب درامد است؟ اگر این طور است، آیا این ریسک وجود نظر استراتژیک دریافت کمیسیون بیش از حد یک عامل کاملا منفی قلمداد شود؟
بیایید با فیس بوک شروع کنیم. پلتفرمی که در سالهای اولش رشد چشمگی ۔ قدرت انتشار در این پلتفرم، با توجه به فراگیر شدن آن، رسانه مهمی برای بسیار اندی محسوب می شد؛ به ویژه شرکتهای سازنده بازی. فیس بوک آن قدر سریع موفق شد که بسا از پذیرندگان اولیه اش توانستند به صدها میلیون فروش دست یابند. (Zynga که عملکرد خور در قسمت جست وجوی فیس بوک داشت، در ششمین سال فعالیتش به یک میلیارد دلا دآ دست یافت همه چیز باور نکردنی به نظر می رسید. امروز و تنها چند سال بعد از این ماجرا وضعت طوری است که شرکتهای سازنده بازی کل تخم مرغ هایشان را در سبد فیس بوک نمی گذارند. عجیب است که این شرکت ها برای گسترش خود خیلی جسورانه و استراتژیک به راه هایی غیر از انتشار از طریق فیس بوک روی آورده اند.
سخت است که بفهمیم دقیقا چه مشکلی پیش آمده است. ممکن است کسی بگوید که فیس بوک الزاما یک پلتفرم بازی نیست و یا برخی عمق این موفقیت را زیر سؤال ببرند. آنها استدلال می کنند که Zynga به خودی خود، نسبت به سایرین که شکست خورده اند، بسیار خوب است. برخی دیگر به گسترش تلفن همراه اشاره می کنند که کار را برای فیس بوک سخت کرده است ( به زودی به آن می پردازیم)
. علاوه بر این مسائل، یک استدلال قوی نیز وجود دارد که می گوید نرخ ۳۰ درصد بسیار زیاد است.
اگر در نظر داشته باشیم که خیلی از شرکت های تولیدکننده بازی خریداران عمده تبلیغاتفیس بوک هستند، متوجه خواهیم شد که «
نرخ کمیسیون واقعی»
متفاوت است. زیرا هزينه واقعی رقابت در این پلتفرم خیلی بیشتر از ۳۰ درصد است. فیس بوک با توجه به موقعیتش، به عنوان رهبر شبکه های اجتماعی جهانکه رقیب مهمی هم ندارد، هیچ نیازی ندارد تا بارش را یک روزه ببنددا
فیس بوک برای این که بتواند شرکای تجاری اش را در مورد تأثیر و اهمیت بی چون و چرای پلتفرمش قانع کند، باید این موضوع را اثبات می کرد که این پلتفرم مکانیزم مؤثر و کارآمدی را در رابطه با طیف گسترده ای از محصولات و خدمات دارد.
نوامبر گذشته Zynga و فیس بوک در مورد توافق تجاری بلندمدت شان مجددا مذاکره کردندش.

در سیاتل شروع به کار کرد، به رانندگان ماشین های شهری پول می داد تا علیرغم بیکاری در دسترس باشند. رویکردی که باعث خلق عرضه می شد. البته، در زمانی که مشتریان و پول به سمت Uberسرازیر شدند، این بار نوبت رانندگان بود تا کمیسیون بدهند.



مشاهده پست مشابه : کتاب راهنمای مارکت پلیس ها
بازدید :335
سه شنبه 29 شهريور 1401زمان :9:52
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5

بخشی از کتاب راهنمای مارکت پلیسها را در ادامه مشاهده نمایید. برای خرید کتاب راهنمای مارکت پلیس هابه نشر برایندمراجعه نمایید.

در لحظه احساس درد نمی کنند. به علاوه، هزینه های حاشیه ای توسعه دهندگان تقریبا نزدیک به صفر است؛ نرخی که قابل تحمل است
. اما سوال ام است که آیا نرخ ۳۰ درصدی ای که پلتفرممی گیرد، منجر به تقویت موقعیت استراتژیک می شود یا صرفا روشی برای کسب درامد است؟ اگر این طور است، آیا این ریسک وجود نظر استراتژیک دریافت کمیسیون بیش از حد یک عامل کاملا منفی قلمداد شود؟
بیایید با فیس بوک شروع کنیم. پلتفرمی که در سالهای اولش رشد چشمگی ۔ قدرت انتشار در این پلتفرم، با توجه به فراگیر شدن آن، رسانه مهمی برای بسیار اندی محسوب می شد؛ به ویژه شرکتهای سازنده بازی. فیس بوک آن قدر سریع موفق شد که بسا از پذیرندگان اولیه اش توانستند به صدها میلیون فروش دست یابند. ( Zyngaکه عملکرد خور در قسمت جست وجوی فیس بوک داشت، در ششمین سال فعالیتش به یک میلیارد دلا دآ دست یافت همه چیز باور نکردنی به نظر می رسید. امروز و تنها چند سال بعد از این ماجرا وضعت طوری است که شرکتهای سازنده بازی کل تخم مرغ هایشان را در سبد فیس بوک نمی گذارند. عجیب است که این شرکت ها برای گسترش خود خیلی جسورانه و استراتژیک به راه هایی غیر از انتشار از طریق فیس بوک روی آورده اند.
سخت است که بفهمیم دقیقا چه مشکلی پیش آمده است. ممکن است کسی بگوید که فیس بوکالزاما یک پلتفرم بازی نیست و یا برخی عمق این موفقیت را زیر سؤال ببرند. آنها استدلال می کنند که Zynga به خودی خود، نسبت به سایرین که شکست خورده اند، بسیار خوب است. برخی دیگر به گسترش تلفن همراه اشاره می کنند که کار را برای فیس بوک سخت کرده است ( به زودی به آن می پردازیم)
. علاوه بر این مسائل، یک استدلال قوی نیز وجود دارد که می گوید نرخ ۳۰ درصد بسیار زیاد است.
اگر در نظر داشته باشیم که خیلی از شرکت های تولیدکننده بازی خریداران عمده تبلیغات فیس بوک هستند، متوجه خواهیم شد که «
نرخ کمیسیون واقعی»
متفاوت است. زیرا هزينه واقعی رقابت در این پلتفرم خیلی بیشتر از ۳۰ درصد است. فیس بوک با توجه به موقعیتش، به عنوان رهبر شبکه های اجتماعیجهان که رقیب مهمی هم ندارد، هیچ نیازی ندارد تا بارش را یک روزه ببنددا بابا فیس بوک برای این که بتواند شرکای تجاری اش را در مورد تأثیر و اهمیت بی چون و چرای پلتفرمش قانع کند، باید این موضوع را اثبات می کرد که این پلتفرم مکانیزم مؤثر و کارآمدی را در رابطه با طیف گسترده ای از محصولات و خدمات دارد.
نوامبر گذشته Zynga و فیس بوک در مورد توافق تجاری بلندمدت شان مجددا مذاکره کردند.



مشاهده پست مشابه : کتاب راهنمای مارکت پلیس ها
بازدید :388
يکشنبه 27 شهريور 1401زمان :9:24
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5

بخشی از کتاب راهنمای مارکت پلیس هارا در ادامه می‌خوانید:

دو معیار هر مارکت پلیس در فصل پنجم، به طور مفصل، در مورد معیارهای مارکت پلیس ها صحبت خواهیم کرد، اما دو معیار کلیدی به منظور درک بهتر استارت آپ های مارکت پلیسی عبارتند از: ۱. ارزش ناخالص فروش عرضه کنندگان (GMV) GMV مجموع ارزش دلاری هر آن چیزی است که از طریق یک مارکت پلیس و در یک دوره زمانی مشخص فروخته میشود. این رقم بسیار متفاوت و بزرگ تر از درآمد خود مارکت پلیس است. همچنین، ارزش خالص فروش برابر است با ارزش ناخالص فروش عرضه کنندگان (GMV) منهای ارزش محصولات برگشت خورده یا خدمات کنسل شده. • محاسبه دقیق GMVدر مارکت پلیس هایی که معاملاتشان روی بستر خودشان ثبت می شود،اما در خارج از آن و به صورت آفلاین انجام می شود، مانند Thumbtack، سخت است و اغلب دقیق نیست. ۲. نرخ کمیسیون درصدی از ارزش معامله است که مارکت پلیس ها آن را تحت عنوان اجرت یافی دریافت می کنند. عموما، تنظیم مقدار کمیسیون، سنگ بنای مدل کسب وکار و مدل درآمدزایی در ایک مارکت پلیس است.

هزینه کردن برای موجودی سایت، عرضه ایجاد می کند. همچنین، روشی آسان برای ثبت موجودی در مرحله اولیه محسوب می شود؛ روشی برای بهبود عملکرد مارکت پلیسها در ابتدای کار. اما با استفاده از این روش نمی توان مقیاس" کرد، زیرا خرید و مدیریت موجودی سایت در حجم بالا بسیار گران تمام می شود.

۵. لیست موجودی های در دسترس را بی درنگ جمع آوری کنید اخرین استراتژی، جمع آوری اطلاعات موجودی هایی است که قبلا در جایی فهرست شده اند. برای انجامش می توانید از برنامه های همکاری در فروش استفاده کنید. این رویکرد، مقیاس کردن اولیه را که دنبالش هستید به شما می دهد، اما چند اشکال جدی دارد: اول این که، درست است شما موجودی زیادی در سایت خود خواهید داشت، اما هیچ کدام از آنها منحصر به فرد نیستند. حال این سوال مطرح می شود که چرا خریداران به جای استفاده از سایتهای دیگر، که لیست موجودی هایتان را از آنها برداشته بودید، باید به سایت شما بیایند؟

مشکل دوم، وقتی لیست موجودی هایتان را از دیگران جمع آوری می کنید، به جای این که مارکت یلیستان را با تعداد زیادی کاربر خیلی فعاله پر کنید، این ریسکوجود دارد که به یک بستر چندسکویی تبدیل شوید. فرد ویلسون با این که این مسئله را از منظر شبکه ها بررسی کرده است، اما نظراتش در مورد مارکت پلیس ها نیز صدق می کند:

فرض کنید که کاربرد اولیه یک اپلیکیشن، اتصال به مجموعه ای از شبکه های جمع آوری و ارائه اطلاعات آنها و در نهایت امکان تعامل با این شبکه ها به کاربر است. حال سؤالی که مطرح می شود این است: کدام انگیزه در کاربر سبب می شود تا مستقیم با دیگر کاربران اپلیکیشن تعامل داشته باشد و به ساخت یک شبکه در داخل آن کمک کند؟ »



مشاهده پست مشابه : کتاب طرفداران دو آتشه
بازدید :304
پنجشنبه 24 شهريور 1401زمان :8:55
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5

بخشی از کتابطرفداران دو آتشه. خرید کتاب طرفداران دو آتشهاز طریق سایت نشر برایندامکان پذیر است:

دادن روش کار و تئوری علمی آزمایش، سوالی در انتهای ویدئوها مطرح کردند؛ سوالی که از مردم دعوت می کرد تفسیرشان را از نحوه عملکرد آزمایش ها بنویسند. استیو این پیشرفت را این گونه شرح می دهد:

سوال آخر، چیزی است که تغییرات بزرگی در یوتیوب ایجاد می کند و آن این است: در کامنت به ما بگویید که به نظر شما چگونه کار می کند؟» هاها! فقط همین. می توانید حدس بزنید در ادامه چه اتفاقی افتاد؟ بازخوردها به طرز چشمگیری افزایش یافت! به سادگی و تنها با درخواست اعلام نظر و تفسیر روش علمی آزمایش ها، او به مخاطبانش انگیزه داد تا قدمی رو به جلو بردارند و در این کار با او مشارکت کنند. در واقع، او به آنها اجازه پرتاب داد و آن ها نیز پرتاب کردند

به محض شروع علم مريض و با انتشار اولین ویدئومان، ۸۵۰ کامنت دریافت کردیم. کامنت های جالبی که مردم نظرشان را درباره پرسش پایانی ویدئو می گفتند: دلیل این که تخم مرغ به داخل بطری رفته، فلان است.)

این استراتژی به خوبی جواب داد. هزاران نفر شروع به کامنت گذاشتن کردند و برای هر ویدئو، بهترین تفسیرشان را از جواب ارائه دادند. آنها دوستانه در کامنتها با هم بحث می کردند. بعضی از کامنتها که تعداد بالایی لایک میخورد در صدر کامنتها قرار می گرفت. بعد از مدتی این بحث ها تبدیل به جنگ فرضیات شده بازخوردها یک تغییردهنده بازی برای استیوو علم مریض بودند.

استیو درباره کاری که این استراتژی برای او و کانالش کرد، چنین می گوید: به راستی که این سطح از بازخوردها ونه تعداد بازدیدها، دقیقا همان چیزی بود که توانست توجه یوتیوبرا به خود جلب کند و نهایتا، باعث شد تا در میان ۱۰۰ کانال برتری قرار بگیریم که از حمایت و سرمایه گذاری بهره مند می شدند.»

استیو به عنوان یکی از صد تولیدکننده محتوای برتر» در یوتیوب لقب گرفته که افتخاری بزرگ برای او محسوب می شود. استراتژی مشارکت، مستقیما در شهرت او تأثیرگذار بود؛ «اجازه بدهید پرتاب کننده.

ازدحام زیاد، مردم را به سمت خود می کشد. هنگامی که شما جمعیت زیادی را می بینید که اطراف چیزی می چرخند، غریزه طبیعی شما می خواهد بداند که چه چیزی توجه آنها را به خود جلب کرده است

. شما هم می توانید از این غریزه برای درگیر کردن مخاطبانتان استفاده کنید و باعث شوید مردم راه شما را ببینند و به آن بپیوندند.

مردم برای ادامه دادن مکالمه ای که با دیگران داشته اند، بازمی گردند.

مالکیت استیو جابزبر پیکسار، حمایت موقت شرکت دیزنی از فیلم و سپس تجدیدنظر آن در سیر داستانی فیلم و نقش آفرینی شخصیت هایی مثل تام هنکس"، تیم آلن و دیگر صداهای خاطره انگیز که در فیلم حضور داشتند. این شگفت انگیزترین چیزی بود که تابه حال دیده بودم.

من در مورد پیشینه داستان اسباب بازی ها بیش از این وارد جزئیات نمیشوم، اما دوست دارم بدانید که به محض دانستن همه حقایق شگفت انگیز درباره فیلم دست به چه کاری زدم، آنها را با همه کسانی که میشناختم به اشتراک گذاشتم.

وقتی چیزی را می دانید که کسی اطلاعی از آن ندارد، همیشه اشتياق دارید که آن را با دیگران به اشتراک بگذارید، مگر این که قول داده باشید آن را فاش نکنید و رازدار بمانید. به همین دلیل، غیبت کردن همیشه برای مردم جذابیت دارد. کسانی که با کالیفرنیایی ها هم صحبت شده باشند، احتمالا همیشه نقل قول هایی را درباره منوی پنهانی برگر این - ان - اوت» شنیده اند. چرا وقتی به حقايق جورواجور یک شرکت یا فیلمی که عاشق آن هستید، پی می برید، اغلب گفت وگوهای شما با دوستان و فالوئرهایتان با عبارت «آیا خبر داشتی که ... شروع می شود؟



مشاهده پست مشابه : کتاب طرفداران دو آتشه
بازدید :366
چهارشنبه 23 شهريور 1401زمان :15:30
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5

بخشی از کتاب طرفداران دو آتشه:

به عنوان یک مثال جدی تر، یکی از افرادی را که در عرصه کسب و کار آنلاین بیش از هر فرد دیگری تحسین می کنیم، کارآفرینی بی نظیر در زمینه سلامت فیزیکی بدن به نام چلن جانسون است. چندین سال پیش، او ویدئویی از کشمکش های زندگی زناشویی خود را در فیسبوکبه اشتراک گذاشت؛ کاری که ممکن بود با انجامش به شدت مورد حمله قرار بگیرد. اما بسیاری از مخاطبانش به جای آن که دلزده و دلسرد شوند، او را بابت صداقت خالصانه و انتقادپذیری اش ستایش کردند، جلن با این کار، اوج قدرتمندی یک انسان را در صداقت و انتقادپذیر بودن نشان داد، آن هم در شرایطی که کسب و کارش تعداد مخاطبان بالایی داشته برقراری ارتباط، همچنین، می تواند به سادگی فراخواندن مخاطبانتان و ساختن فضایی برای آن ها به منظور اشتراک گذاری و ارتباط با دیگران باشد. به مدت چهار سال، و به صورت هفتگی، شرکت رسانه های اجتماعی بافر از «بافر چت، که با «بافر چت» " تبلیغ و ترویج یافته بود، برای برقراری ارتباط میان برند و مخاطبانش استفاده می کرد. در همان حال، در سال ۲۰۱۶، این هشتگ به طور رسمی در وبلاگ شرکت مورد استفاده قرار گرفت و بافر چت به عنوان «فضایی برای دورهمی، ملاقات و یادگیری متقابل مطرح شد. بافر در سال ۲۰۱۸ بافر چت را از دور خارج کرد: با وجود این که فوق العاده موفق بود و توانسته بود با بیش از چهارصاد شرکت کننده گفت وگو کند.

به یاد داشته باشید که آنچه منتشر می کنید، جلب توجه خواهد کرد. هرطور که تصمیم بگیرید رابطه برقرار کنید، باید واقعی جلوه دهد. اگر تظاهر به دوست داشتن کسی یا چیزی بکنید، نه تنها این ریسک وجود دارد که به صحبت دعوت شوید، بلکه ممکن است افرادی را به سمت خود بکشید که برایتان جالب نباشند. به عنوان مثال، اگر شما با پست کردن تصاویر ماشین های عالی وعمارتهای زیبا که آنها را به تازگی اجاره کرده اید، تظاهر به پول دار و معروف بودن کنید، اما فراموش کنید که به هدف اصلی خود اشاره کنید، ممکن است موفق شوید تعداد زیادی مخاطب را که عاشق چیزهای تجملی هستند جذب کنید، اما آنها به جای آن که جذب شخصیت واقعی شما شوند، فقط به خاطر تصاویر عالی ای که به اشتراک می گذارید و چیزهایی که آنها آرزویش را دارند، شما را دنبال خواهند کرد.

در سال ۲۰۱۰ قبل از آن که پادکستم منتشر شود، امیدوارانه ایده ای داشتم که بتوانم با مردم ارتباطی واقعی برقرار کنم و کمی تعاملات انسانی را به برنامه ام وارد کنم. در مقدمة هر قسمت از پادکست هایم، فردی صداپیشه، حقیقتی ده ثانیه ای و خنده دار درباره من می گفت.

دورهمی ها می توانند به روش های مختلف برگزار شوند. شما می توانید در یک مکان کار اشتراکی محلی، میزبان یک کارگاه آموزشی باشید و برای تعداد اندکی از مردم سخنرانی کنید، یا در غرفه ای از یک نمایشگاه، کنفرانسی را برای معرفی محصولتان به بازار هدف برگزار کنید یا حتی می توانید در یک رویداد سخنرانی کنید. دورهمی ها لزوما نباید حضوری باشند، بلکه می توانند به صورت آنلاین هم برگزار شوند.

هنگامی که وبلاگ نویسی را آغاز کردم، وبلاگ دارن رز، یکی از اولین منابعی بود که توجه من را به خود جلب کرد. من به وبلاگي دارن هر روز سر می زدم و به محض این که مطلع شدم او قرار است به زودی یک سخنرانی آنلاین برگزار کند، فورا برای حضور در این رویداد ثبت نام کردم و در تقویم روزش را علامت زدم. منتظر ماندن برای شنیدن سخنان دارن، دقیقا مانند کنسرت پسران یک استریت برای آوریل بود. اما احتمالا آوریل این سخنرانی را به اندازه کنسرت پسران بک استریت هیجان انگیز نمی دانست؛ هرچند که من این طور فکر نمی کنم. به دلیل اختلاف زمانی بین آمریکا و استرالیا کشوری که دارن در آن به دنیا آمده است و زندگی می کند من برنامه ریزی کرده بودم که آن شب تا دیروقت بیدار بمانم، چون به هیچ وجه قادر به از دست دادنش نبودم.

هنگامی که زمانش فرا رسید، بازاریابی دیجیتالبالاخره من وارد سایت شدم و با افراد دیگری که هرگز آنها را ندیده بودم، در اتاق گفت وگو حضور یافتم. چندصد نفر در آنجا بودیم و می توانستیم قبل از شروع

س خنرانی با یکدیگر صحبت کنیم که به نظرم اتفاق بسیار جالبی بود. ناگهان چهره دارن روی صفحه به نمایش درآمد. او آنجا بود، به صورت زنده از خانه اش در شهر ملبورن او تعدادی از به روزرسانی های وبلاگش را به همراه تعدادی اطلاعات و استراتژی های مفید دیگر به اشتراک گذاشت که بسیار عالی بود. اما از نظر من، قسمت پرسش و پاسخ، هیجان انگیزترین بخش آن برنامه بود. در میان کامنتهای بسیار زیاد، دارن سوال جالبی دید، نام آن شخص را گفت و کامنتش را خواند. من تلاش های بسیاری برای دیده شدن در کامنتها کردم و تقریبا داشتم بیخیال میشدم که ناگهان شنیدم دارن می گوید: «این سوال پاتریک است. من را می گفت! اسمی را که با آن ثبت نام کرده بودم به طور کامل گفت و سوالم را خواند و در ادامه به آن پاسخ داد. همان طور که او در حال پاسخ گویی به سوالم بود، من مستقیم به او نگاه می کردم و او نیز من را نگاه می کرد. حداقل این گونه به نظر می رسید. می دانم که او داشت به دوربین نگاه می کرد، اما من همچنان احساس می کردم که او در کنار من در اتاق حضور دارد.



مشاهده پست مشابه : کتاب نترس باش
بازدید :247
سه شنبه 22 شهريور 1401زمان :11:31
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5

بخشی از کتاب نترس باش برآیندرا در ادامه می‌خوانید:

چهارم: همه زوایا را در نظر بگیر

نوآوریو اختراع مطابق نظر و سلیقه مردم به وجود نمی اید، جمله مشهوری از هنرى في دارد که می گوید: «اگر من از مردم می پرسیدم که چه نیازی دارند، مطمئنامی گفتند کدا سریع تر می خواهند. » رؤیاپردازانی که واقعیت های جدیدی خلق می کنند، باید موضوعات زاویه ای ببینند که دیگران قادر به دیدنش نیستند. وقتی ماشین اختراع و معرفی شد، فکر می بلافاصله به سمت نکات منفی این اختراع یعنی خطراتی که ممکن است داشته باشد، منعطف شد. مردم همیشه در مقابل پدیده های جدید چنین واکنشی از خود نشان می دهند. برای مثال ابه واهمه و تردید مردم در برابر ماشین های بدون راننده که در عصر جدید پدید آمده است، فکر کنید. بیشتر نوآوری های چشمگیر تاریخ را رویاپردازانی پدید آورده اند که باید منتظر می ماندند تا دیگران رؤیای آنها را بپذیرند
زمانی که مردم معمولی جامعه پیشرفت را بپذیرند، ساده است که دیدمان به زندگی گذشته مان تغییر کند. چه کسی می تواند زندگی را بدون ارتباط اینترنتی تصور کند؟ اما تا سال ۱۹۹۵ که چندان هم دور نیست، از هر چهار خانواده تنها یکی رایانه داشت! وقتی شرکت آمریکا آنلاین در ۱۹۸۵ تأسیس شد، کشور تا آنلاین شدن فاصله زیادی داشت. آن زمان تنها ۳درصد از آمریکایی ها آنلاین بودند و میانگین آنلاین بودنشان نیز یک ساعت در هفته بود. شغلهای محدودی به مهارت های رایانه ای نیاز داشتند و هیچ کس در جیبش گوشی هوشمند نداشت. می توانم به وضوح به یاد بیاورم که بارها میشنیدیم: «چرا من باید ایمیل داشته باشم؟» یا اینکه کسب وکار من به ارتباط اینترنتی نیاز ندارد.»
اما ماموریت ما دسترس پذیر کردن اطلاعات و ایده ها بود، بنابراین پیشنهاد قانع کننده ای به دنیا ارائه دادیم و بر چشم اندازمان پافشاری کردیم. نه سال طول کشید تا یک میلیون کاربر جذب کنیم، اما جذب یک میلیون کاربر بعدی تنها هفت ماه زمان برد. امروزه اکثر افراد حتی از رایانه نیز استفاده نمی کنند، آنها از نسل بعدی فناوری، یعنی تبلت یا گوشی های هوشمند استفاده می کنند.
دیدن پدیده ها از زاویه ای دیگر، علاوه بر دنبال کردن مسیر روندها، شامل تصمیم برای ایجاد روندی جدید نیز هست. آمازون نمونه بارزی از این رویکرد است. زمانی که مردم نگران نداشتن اطلاعات کارت اعتباری خود در فضای آنلاین بودند، آمازونبه نحوی فرایند خريد آنلاين را برای مردم آسان کرد؛ به طوری که امروزه می بینیم افراد به شرکتها اطلاعات کارت اعتباری شان، خریدهایشان را ردگیری و حتی به صورت شخصی کالاهایی به آنها پیشنهاد کنند که ممکن است به آن علاقه مند باشند.

انجام دادن اقدامات بزرگ نیازمند پذیرفتن ریسکشکست است. همان طور که ما با داستان ها که به اشتراک گذاشتیم، این اصل را به تصویر کشیدیم، هر مبتکر بزرگی شکست خورده است؛ اما تنها بزرگترین مبتکران راهی برای یادگیری از شکست هایشان می یابند تا آنها را به جلو هدایت کند. از خودتان بپرسید آیا شکست یا ترس از شکست باعث سخت شدن مسیر حرکت شما می شود؟

این طبیعت انسان است که می خواهد شکستهایش را پنهان کند چون از آنها خجالت می کشد. در واقع آنها می گویند باید چیزی را به دست می آوردید اما کوتاهی کرده اید. فکر کنید چه می شود اگر به جای شرمگین بودن، بایستید، شکست هایتان را اعلام کنید و از این فرصت برای گفتن اینکه چه یاد گرفته اید، بهره ببرید و نیز دوباره بر پایبندی به هدفتان تأکید کنید؟ نمی توانم دقیقا بیان کنم که این کار چقدر حس رهاشدگی در شما ایجاد می کند. این یکی از درس هایی است که من از شکست هایم یاد گرفته ام.

به همین ترتیب طردشدن دردناک است اما اگر درک درستی از آن داشته باشید، می تواند نشان افتخاری برای شما باشد. این درس را میتوان از مخترعان و رهبرانی همانند انیشتین بگیریم که متوجه شدند شکست، آنها را به موفقیت آینده نزدیک تر می کند. جی کی رولینگ با وجود همه

طردشدن ها به تلاش خود ادامه داد. آستروتلر شکست را به بخشی اجتناب ناپذیر از موفقیت تبدیل کرد. وارن بافتبه ما یادآوری کرد که به کار خود نگاه بلندمدت داشته باشیم. هر وقت شکست خوردید، اجازه دهید داستان این بزرگان به شما کمک کند که دوباره به مسیرتان بازگردید.

در ۲۰۱۴ جف بزوس برای سهامداران آمازون نوشت: «شکست یکی از اجزای اصلی نواوری است و انتخاب محسوب نمی شود. ما این را می دانیم و به شکست زودهنگام و تکرار آن تا زمانی که راه درست را بیابیم ادامه می دهیم.» اینها تکرار حرف های توماس ادیسون بود که سالها قبل گفته است.

حال، لحظه ای وقت بگذارید و به زندگی خود نگاهی بیندازید. شاید شما هم داستان شکست داشته باشید؛ دورانی که به نظر می رسید هرگز از ناامیدی عمیق آن اتفاق بهبود نخواهید یافت ایا میتوانید ارزش موهبت حاصل از آن تجربه را درک کنید؟ از آن لحظه های تاریک چه چیزی یاد گرفتید؟ آن اتفاق از چه فرصت هایی پرده برداشته است؟ در هر شکست یک مسیر جایگزین برای اقدام کردن وجود دارد. شما فقط بای آن را بیابید. وقتی به مانعی می رسید، مسیرتان را منحرف کنید.



مشاهده پست مشابه : کتاب نترس باش

تعداد صفحات :3

درباره ما
اطلاعات کاربری
نام کاربری :
رمز عبور :
آرشیو
خبر نامه


معرفی وبلاگ به یک دوست


ایمیل شما :

ایمیل دوست شما :



چت باکس




captcha


پیوندهای روزانه
  • آرشیو لینک ها
آمار سایت
  • کل مطالب : 39
  • کل نظرات : 0
  • افراد آنلاین : 3
  • تعداد اعضا : 0
  • بازدید امروز : 16
  • بازدید کننده امروز : 10
  • باردید دیروز : 11
  • بازدید کننده دیروز : 9
  • گوگل امروز : 0
  • گوگل دیروز : 0
  • بازدید هفته : 62
  • بازدید ماه : 29
  • بازدید سال : 708
  • بازدید کلی : 35578
کدهای اختصاصی